دبستان دخترانه مسرور اصفهان

سرزمین اشکال

سرزمین اشکال

نویسنده و نقاشی: سوگند ولدبیگی/ کلاس چهارم

وقتی مثلث متساوی الاضلاع با مثلث متساوی الساقین در حال گفت و گو هستند....

در سرزمین اشکال همه چیز روبه راه بود، هر شکلی به کار خودش مشغول بود و وظیفه اش را به خوبی انجام می داد. شادی در چهره ی اشکال موج می زد. دایره با مثلث های کوچک خورشید ساخته بود و به دیگران گرما می داد. مستطیل ها به کمک خط های صاف و مربع های کوچیک و بزرگ جنگلی ساخته بودند و هوا را پاک و پاک تر می کردند. مثلث های بزرگ تر هم کوه های بزرگی تشکیل داده بودند تا به زیبایی زمین کمک کنند. ناگهان باد شدیدی شروع به وزیدن کرد، ابر سیاه آسمان را گرفت. باران تندی شروع به باریدن کرد، همه جا تاریک شد. طوفان هر لحظه تندتر و تند تر می شد. هر شکلی به سویی پرتاب می شد. دیگر کسی چیزی را نمی دید.

ساعتی گذشت و کم کم همه چیز آرام شد، مثلث متساوی الاضلاع و مثلث متساوی الساقین خودشان را تنها در بیابانی خشک دیدند. به هر کجا نگاه می کردند، بیابان بود و بیابان. نمی دانستند باید چه کار کنند. به یکدیگر نگاه کردند. هر کدام منتظر بودند که دیگری چیزی بگوید. مثلث متساوی الاضلاع گفت: الان چه کار باید بکنیم؟! مثلث متساوی الاساقین جواب داد: شما بزرگ تر هستی، هر چه شما بگویی. مثلث متساوی الاضلاع گفت: باید کمی فکر کنم. مدتی گذشت مثلث متساوی الاضلاع فکری به سرش زد و گفت: الان که باد در حال وزیدن است، من و تو اگر یکی شویم، شاید باد ما را غلطان غلطان به سمت سرزمین اشکال ببرد. آن ها یکی شدند و یک شش ضلعی تشکیل دادند و همان طور شد که فکر می کردند. آن دو غلط خوردن و به سرزمین اشکال رسیدند.

نظرات خوانندگان
تا کنون هیچ نظری درباره این مطلب ثبت نشده است
نظر جدید
نام*
ایمیل
نظر*

متن تصویر*