دبستان دخترانه مسرور اصفهان

لطیفه های دانش آموزی

لطیفه های دانش آموزی


صرف فعل

معلم: وقتی گفته می شود «من می روم، تو می روی، او می رود» چه زمانی است؟

شاگرد: این زمانی است که زنگ خورده و ناظم هم جلوی در ایستاده.


انشاء

معلم از دانش آموزان خواست که انشاء در باره یک مسابقه فوتبال بنویسند. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر، معلم از او پرسید: تو چرا نمی نویسی؟ 

دانش آموز جواب داد: نوشته ام 

معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد. نوشته بود: به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد. 


ماه

معلم: چرا در آخر ماه، ماه پنهان می شود آیا می دانی کجا م رود؟

شاگرد: آقا حتماً می رد حقوقش را بگیرد.

 

جمله سازی

معلم: با علی، محمد، حسین جمله بساز.

دانش آموز: علی با حسین به پارک رفتند.

معلم: پس محمد کجاست؟

دانش آموز: محمد خواب موند، نیومد!

 

چهار زانو

معلم:پسرم!سلطان حسین چگونه بر تخت سلطنت نشست؟

شاگرد:آقا چهار زانو!

 

درکلاس ستاره شناسی

معلم:بگو ببینم «مشتری» را چگونه می شناسیم؟

شاگرد:آقا اجازه از روی زنبیلش!

نظرات خوانندگان
عالی
نظر جدید
نام*
ایمیل
نظر*

متن تصویر*