دبستان دخترانه مسرور اصفهان

گزارش اردوی سلامت شماره 2 (آزمایش خون97-96)

اردوی سلامت آزمایش خون

نویسندگان: نرگس حسینی، شادی علی پور، نرگس عشقی (کلاس سوم)

از ساعت 8 شب چیزی نخورده بودیم و ناشتا بودیم ولی می توانستیم آب بخوریم. قرار بود امروز به آزمایشگاه  برویم. من کمی نگران بودم و می ترسیدم. خانم قاسمی اولین نفری بود که از ایشان آزمایش گرفتند. بعد یکی یکی وارد اتاق می شدیم و از ما خون می گرفتند. از بچه هایی  که آزمایش می دادند و از اتاق بیرون می آمدند، می پرسیدم که درد داشت؟ یکی می گفت درد داشت، یکی می گفت درد نداشت. باورم نمی شد و باز هم می ترسیدم. من هیچ وقت آزمایش خون نداده بودم. تصویر وحشتناکی در ذهنم شکل گرفته بود. می ترسیدم خیلی درد داشته باشد. یعنی چقدر درد دارد؟! دلم نمی خواست به آن فکر کنم. خانم قاسمی می گفتند درد ندارد، ولی باور نمی کردم. همیشه بزرگ تر ها سعی می کنند به ما بگویند که درد ندارد.

نوبت من شد. وارد اتاق شدم. روی صندلی نشستم. خانم دکتر به من گفتند:« آن طرف را نگاه کن تا سوزن را نبینی.» من با ترس گفتم به من بیشتر از بقیه بی حس کننده بزنید. اصلا بی حس کننده می زنید؟! بزنید، بزنید. به من حتما بزنید. گفتند:« نگران نباش، بی حس کننده هم می زنیم.» دلم نمی خواست نگاه کنم ولی می خواستم بدانم چه می شود. آستینم را بالا زدم. یک چیزی مانند کش دور دستم بستند. آن خانم گفتند:« دخترم دستت را مشت کن. تند تند نفس بکش.» وقتی سوزن را داخل دستم فشار دادند، کمی درد داشت. سوزنش حدود یک سانتی متری بود. خونم را دیدم، خیلی قرمز و شل بود. دستمالی روی دستم گذاشتند و فشارش دادم. بعد برچسبی روی دستم زدند. تمام شد، به همین راحتی. خانم قاسمی گفتند خیلی شجاع بودی. برای شما از دستگاهی که مخصوص خون گرفتن از نوزادان بود، استفاده کردند. درد آن مانند زمانیست که زنبوری تو را نیش زده باشد. بعد آزمایش خون برای این که ضعف نکنیم به ما آب و عسل دادند. همچنین یک کتاب راهنمای نمونه گیری، دفترچه، مداد که ته آن پاک کن تزیینی بود و یک بیسکویت به ما هدیه دادند. در آخر از خانم هایی که آنجا  کار می کردند، تشکر کردیم و خارج شدیم. داخل مینی بوس خانم قاسمی درباره ی هدف از رفتن به  این اردو و شناخت مواد تشکیل دهنده ی خون  با ما صحبت کردند. من و دوستانم اگرچه ترس از دیدن خون و شاید داشتن درد، ذهنمان را مشغول کرده بود ولی اطلاعات جدید و جالبی درباره ی این مایع قرمز شل یاد گرفتم.

نظرات خوانندگان
تا کنون هیچ نظری درباره این مطلب ثبت نشده است
نظر جدید
نام*
ایمیل
نظر*

متن تصویر*