داستان گروهی
داستان گروهی
ساخت داستان گروهی توسط دانش آموزان پایه دوم
بازتابی از داستان گویی و تصویرسازی در دانش آموزان:
داستان «نیایش» بر اساس آموختههای دانش آموزان از درس «پرندگان چه می گویند» و داستان «ستاره و دعاهایش» بر اساس آموختههای درس «خاطرهی ماه» از کتاب هدیههای آسمان پایه دوم دبستان، میباشد. دانش آموزان بعد از دیدین تصویری که به کتاب درسی آنها بی ارتباط است داستانی را به صورت گروهی با استفاده از آموخته های خود بیان می کنند. به این ترتیب هنگام دیدن تصویر، در ذهن دانش آموزان کلمات مربوط در آن نقش می بندد، آنگاه شروع به پردازش برای ساختن جمله می کنند، سپس این جملات در قالب داستان کوتاه بیان می شود. از مزایای این کار می توان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ کار گروهی و حافظه شنیداری و دقت و توجه لازم هنگام داستان گویی در آنها تقویت می شود.
ـ با انشا نویسی آشنا می شوند.
ـ قدرت تفکر آنها بالا رفته و منجر به رشد خلاقیت و آفرینش ادبی می شود.
مرحله بعد خواندن داستان بود و این بار دانش آموزان باید برای داستان خلق شده تصویر سازی کنند. این فعالیت باعث افزایش تمرکز و دقت دیداری و شنیداری آنها شده و همچنین ارتباط آن با درس های خود مثل هدیه ها و انتخاب نام مناسب برای داستان باعث تثبیت موضوع می شود.
نیایش
کلاس دوم گل یاس
نقاشی: کلاس دوم گل یاس
روزی پدر سارا بیمار شد و نتوانست از خانه بیرون برود. هر روز حالش بدتر می شد. سارا از پدرش مراقبت میکرد و همیشه سر وقت، داروهایش را می داد. برای او سوپ درست می کرد تا زودترحالش خوب شود.
یک روز دید که تب پدرش بیشتر شده است. سارا خیلی نگران شد. دست هایش را رو به آسمان بلند کرد و از خدا خواست تا حال پدرش زودتر خوب شود. برای سارا جالب بود، گنجشک های خانه که پدرش برایشان دانه میریخت هم سر به آسمان برده بودند و در حال دعا کردن بودند.
شب شد، سارا کوچولو موقع خواب هم برای سلامتی پدرش دعا کرد و خوابید. صبح با صدای جیک جیک گنجشکها از خواب بیدار شد. چشمش به پدر که در حال نماز خواندن بود افتاد. سارا خوشحال و سرحال به سمت پدرش دوید، او را بوسید و از خدا به خاطر سلامتی پدرش سپاس گزاری کرد.
گنجشک ها دوباره برای خوردن دانه هایی که پدر سارا ریخته بود به حیاط خانه ی آن ها رفتند.
ستاره و دعاهایش
کلاس دوم گل نیلوفر
نقاشی: کلاس دوم گل نیلوفر
در یک روستا دختری به نام ستاره زندگی می کرد. او در کلاس دوم درس می خواند. ستاره به غیر از این که هر روز اتاقش را مرتّب می کرد، تعدادی مرغ، خروس و جوجه داشت که آنها را خیلی دوست داشت و هر روز به آنها دانه می داد.
یک روز یکی از جوجههای ستاره بیمار شد و او با اجازه ی پدر و مادرش تصمیم گرفت که جوجه را به اتاق خود بیاورد و از او پرستاری کند. نیمه شب ستاره از خواب بیدار شد و به یاد داستانی از کتاب هدیه های آسمان خود افتاد. وضو گرفت، سجاده اش را پهن کرد و به نماز ایستاد. بعد از خواندن نماز، دست به دعا برداشت و مانند حضرت فاطمه (س) اوّل برای دیگران و بعد برای جوجهاش که بیمار شده بود دعا کرد. خدا هم دعای او را پذیرفت و جوجه اش فردا سرحال و شاد پیش مرغ و خروسها بر گشت.