دبستان دخترانه مسرور اصفهان

صفحه دوم

خاطره ای از دوران خدمت خانم علیپور، موسس دبستان مسرور

چشمان تهمینه

نویسنده : سمانه نیسانی 

نقاشی: عارفه سادات رامین (کلاس دوم گل یاس)

اولین سال خدمت معلمی ام بود. یک سالی از انقلاب می گذشت و من متعهد به پنج سال خدمت در مناطق محروم بودم. روستای اورگان را انتخاب کردم. از اصفهان تا چادگان با مینی بوس، چهار ساعتی راه بود و دو ساعتی هم مسیر خاکی، تا اورگان طول می‌کشید. معلمیِ کلاس اول، انتخاب اولم بود. هر چند به خاطر سختی ها و حساسیت‌های تدریس در کلاس اول، نخستین انتخاب بعضی از همکاران نبود، اما من علاقه ی خاصی به  کار در این پایه داشتم. شاید چون کمی جسور بودم.

آن سال کلاس من بیست و هفت نفر دانش آموز داشت. سیزده دختر و چهارده پسر. روستا، به نسبت پر جمعیت بود تا جایی که بر خلاف خیلی از روستاهای اطراف پاسگاه و بیمارستان داشت. البته کلاس های بالاتر از پایه ی سوم، کم جمعیت‌تر بودند؛ چون بیشتر خانواده ها، دخترانشان را فقط تا سوم ابتدایی به مدرسه می فرستادند. مهر ماه بود و بادهای سرد پاییزی هم آغوش روستا. در روستا برق نبود. آب لوله کشی هم نبود. مجبور بودم صبح به صبح با قمقمه از چشمه‌ای که نزدیک محل سکونتم بود، آب بیاورم.

روز اول مدرسه متوجه شدم هیچ کدام از بچه‌های روستا، تا آن روز با مداد و کاغذ خط‌دار سر و کار نداشته اند. بچه های شلوغی نبودند و به صحبت های من خوب توجه می‌کردند. نام یکی از دخترهای کلاس تهمینه بود. هنوز خاطرم هست؛ تهمینه قاسمی. دختری زیبا، با چشمان و پوستی روشن. همیشه روسری های رنگی کوچک بر سر داشت و آن ها را خیلی محکم گره می‌زد. دو هفته ای از سال تحصیلی گذشت. کتاب فارسی آن سال ها با لوحه‌ها و زیرنویس ها شروع می شد. حین تمرینِ بچه ها، می دیدم که تهمینه بعضی از زیرنویس ها را بالای خط می نویسد و بعضی را پایین خط؛ همه جا می‌نوشت به جز روی خط! جالب تر آنکه وقتی از خودش در این مورد می پرسیدم، معتقد بود که نوشته ها، روی خط است. با این که دختر با استعدادی بود، اما به طرز عجیبی درست نمی نوشت. همه چیز را کنار هم گذاشتم و آخر سر احتمال دادم ایراد از چشم هایش باشد.

پزشک روستا، تهمینه را معاینه کرد. نظرش این بود که چشم های او مشکلی ندارد. موضوع را با خانواده اش درمیان گذاشتم و از ایشان خواستم که اجازه بدهند تا تهمینه را با خود به اصفهان ببرم. خانواده ی تهمینه مخالفت کردند. پایان آن هفته که به اصفهان برگشتم، موضوع را با پدرم مطرح کردم. پدرم خیلی علاقه مند شدند و توصیه کردند که پیگیر مشکل این دانش آموز شوم و یک بار دیگر با خانواده اش مفصل تر صحبت کنم و موضوع را برایشان شفاف تر بگویم. قرار شد پدرم از دکتر چشم خودشان که پزشک خاذقی بود، برای تهمینه نوبت بگیرند.

خانواده ی تهمینه کشاورز بودند و با اینکه درآمد چندانی نداشتند، دل های بزرگی در سینه ی شان می تپید. یادم می آید برای من هفته به هفته نان خانگی می‌فرستادند. شاید دلم می خواست در عوض لطف هایشان، مشکل تهمینه را حل کنم. دوباره با خانواده ی تهمینه صحبت کردم و بالاخره قرار شد آخر هفته، همراه من به اصفهان بیاید. کلاس پنج شنبه که تمام شد، تهمینه را به خانه ی شان بردم، وسایلش را بر داشتیم و با مینی بوس به سمت اصفهان حرکت کردیم.

تهمینه را کنار پنجره نشاندم. سر از پا نمی‌شناخت. خیلی خوشحال بود. تا آن روز، شاید بیشتر از یکی دو آبادی دورتر را ندیده بود. وقتی به جاده ی آسفالت رسیدیم، سوال های بی وقفه ی تهمینه شروع شد و با گویش محلی خودش دقیقه ای نبود که سوالی نپرسد: «این سیاهی چیه کف زمین؟! چرا اینجا اینجوریه؟! این همه ماشین مال کیه؟!».

چهار ساعتی در راه بودیم تا به ورودی نجف‌آباد رسیدیم، یک دفعه تهمینه با صدای بلند پرسید: «خااانم! خااانم! این «دیگولی» اون بالا چی کار می کنه؟!» من هم مات و مبهوت به این طرف و آن طرف نگاه می کردم و دنبال «دیگولی» می گشتم! در زبان محلی شان به دیگ های کوچک، دیگولی می‌گفتند. انگشت تهمینه را دنبال کردم. متوجه شدم که منظورش از دیگولی، مخزن آب بزرگی است که در آن نزدیکی قرار داشت. در ذهن کودکانه ی او، آن مخزن، شبیه دیگ های خودشان بود. لبخندی زدم و برایش توضیح دادم که آن دیگولی چیست و به چه کاری می آید.

به اصفهان رسیدیم. پدرم در ترمینال منتظر ما بودند. با هم برای رفع خستگی راه به خانه رفتیم. در خانه هم تهمینه سوال های زیادی داشت: «چرا دارِقالی ندارید؟! چرا کَنده ندارید؟! کجا نون می پزید؟! چرا حَمومتون توی خونه است؟!» کَنده، همان محل نگهداری دام است که روستاییان برای محافظت آنها در دل زمین می کندند. بعد یخچال ما را نشان داد و گفت: « خانم این تاپوئه؟!». تاپو هم ظرف‌های سفالی بسیار بزرگی بود که روستائی ها در آن گندم یا دانه های دیگر را نگه داری می کردند. تهمینه در ذهنش، خانه ی ما را با خانه ی خودشان و در واقع سبک زندگی روستایی را با زندگی شهری آن زمان مقایسه می کرد.

همان شب به اتفاق پدر به مطب چشم پزشکی رفتیم. پزشک چشم های تهمینه را معاینه کرد و تشخیص داد که عنبیه ی یکی از چشمهای او آسیب دیده و یک پارگی داشته که به آن رسیدگی نشده و عفونت کرده است. دکتر اعلم که پیر مردی خوش‌خلق بود، من را به سبب پیگیری مشکل دانش آموزم بسیار مورد تشویق قرار داد. من هم که معلمی جوان بودم، بسیار تحت تاثیر این اولین تشویق دوران خدمتم قرار گرفتم و دلگرم شدم و هنوز حس خوب آن، در خاطرم مانده است. قرار شد شنبه را به روستا بر نگردیم تا عمل چشم انجام شود. چشم تهمینه با موفقیت جراحی شد و قرار شد هفته ی بعد هم باز با من به اصفهان بیاید و معاینه شود. دست آخر دکتر برای او عینک تجویز کرد که ماجرای عینیکی شدن تهمینه در روستا هم برای خود داستانی است.

تهمینه بعد ها ازدواج کرد و مادر سه فرزند شد و هنوز مثل من، این خاطره در ذهنش باقی مانده است.

اخبار کوتاه دبستان

اخبار کوتاه دبستان مسرور

 

-در تاریخ 7 مهرماه جشن غدیر مصادف با میلاد امام هادی (ع) در سالن اجتماعات مسجد پاکوشک برگزار گردید.

- 25 مهر ماه، انتخابات انجمن اولیا و مربیان برگزار شد و بر این اساس :

خانم فرشته انصاری ( روابط امور آموزشی پایه ششم و مالی)

 خانم فرناز نیلچیان (روابط امور آموزشی پایه چهارم و بهداشت)

خانم لیدا صالحی (برنامه ریزی نشست های انجمن و کارگروه مطالعه)

خانم نرگس ظهیری (امور سرویس های حمل و نقل، کارگروه مطالعه، امور آموزشی سوم 1)

خانم نیره خمسه عشر (امور آموزشی پایه سوم، فوق برنامه و کار گروه مطالعه)

خانم صدیقه رضایی (امور فوق برنامه و کارگروه مطالعه)  به عنوان منتخبین انجمن اعلام گردیدند.

- نامزدهای انتخاباتی شورای دانش آموزی معرفی و از میان ایشان

سارینا سعیدفر و مهلا امینی (کمیته فرهنگی هنری)

یکتا زندی (کمیته علمی آموزشی)

ریحانه کاظمی و عارفه بکتاشیان (کمیته مناسبت‌ها)

آلا احمدی و فاطمه صالحی (کمیته قرآن و عترت)

 مهشید افلاکی (کمیته تربیت بدنی) و مریم مرادیان (کمیته بهداشت و تندرستی) به عنوان اعضای شورا انتخاب شدند.

 -جلسه اول آموزش خانواده با موضوع  نیازهای اساسی روانی دوران کودکی، روز سه شنبه 12 آبان ماه در سالن اجتماعات مسجد پاکوشک با سخنرانی آقای مهدی‌زاده برگزار گردید.

- روز سه شنبه 26 آبان، به مناسبت هفته ی بیماران کلیوی، همکاران دبستان مسرور2، آش تهیه کرده و درآمد حاصل به بیماران کلیوی اختصاص داده شد.

 -روز چهارشنبه 27 آبان، جلسه ی آموزش خانواده در حوزه های سلامت، روانشناسی و تربیت بدنی با موضوعات شادی در خانواده، بیماری های واگیر دار و ناهنجاری های قامتی  برگزار گردید.

 -از عید غدیر تا آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی به مدت 15 روز با حضور حجت الاسلام و المسلمین بکتاشیان دانش آموزان با مسیر حرکت کاروان امام حسین و دلایل قیام عاشورا آشنا شدند.

 - در تاریخ 27 آبان اولین اردوی ناهنجاری قامتی در دبستان مسرور 2 برگزار شد.