صفحه سوم
احساس کودکانه
احساس کودکانه
گزارش گروهی روضه حضرت رقیه (س)
نویسندگان:یکتا سادات کتابی پور(کلاس ششم) بشرا آمهدی، هدی امینی (کلاس پنجم)
نقاشی: حانیه صادقانی (کلاس چهارم)
من و خانواده ام در شب شهادت حضرت رقیه در دبستان مسرور به روضه رفتیم. اسم روضه احساس کودکانه بود. وارد مدرسه که شدیم بیشتر دوستانم با خانواده هایشان آمده بودند و حیاط شلوغ بود. در گوشه ای از حیاط برای عزاداران چایی پخش می کردند و تصویر بزرگ شده ی یک دختر که دست بر سینه داشت و کبوترها دورش می چرخیدند، توجه مرا به خود جلب کرد. برنامه با صوت قرآن شروع شد. نغمه ی دلنشین قرآن بلند شد، با دل و جان گوش دادیم. مراسم تلاوت قرآن با صلوات دسته جمعی پایان یافت. برنامه با اجرای مسابقه ای توسط حاج آقا قیصری ادامه پیدا کرد. مسابقه ی بسیار هیجان انگیزی درباره ی امام حسین (ع) بود که من و دوستانم خیلی آن را دوست داشتیم. مسابقه که تمام شد نوبت به اجرای سرود دانش آموزان کلاس ششم رسید و با توزیع نذری برنامه پایان یافت.
مراسم روضه را بسیار دوست داشتم. خرابه های شام جلو چشمانم ظاهر شد و با فکر کردن به مظلومیت دختر و خواهر امام حسین (ع) اشک چشمانم را جاری ساخت. گویی همه قلب شکسته ی رقیه (س)را به خاطر آورده بودند و می گرستند. دردبستان مسرور آن شب همه عزادار دختر امام حسین (ع) بودند.
کلمه هایی که ناپدید شدند!
کلمه هایی که ناپدید شدند!
کوثر پیرجمال (کلاس پنجم)
عصبانی بود. کله اش داغ کرده بود. کلاغ سخنگو و دست آموزش هی اونو نصیحت می کرد. خودش هم مدام آب را جادو می کرد و مجبورش می کرد تبدیل به نوشابه بشه، بعد می خوردش و عصبانی تر می شد.
اصلاً «دی دی» جادوگر دهکده ی درخت کاج، برای چی عصبانی بود؟ بله، قصه از این قرار بود که دی دی اتفاقات عجیبی رو توی دهکده دیده بود. اون دیده بود که بچه ها شاد نیستند. بزرگ ترها اصلاً به چیزی جز فروختن و خریدن محصول فکر نمی کردند، برای همین دهکده مثل قدیم رنگ و وارنگ نبود، سیاه سیاه بود.
بنابراین جادوگر یه تصمیم عاقلانه گرفت. اون تصمیم گرفت همه ی کلمه ها رو به جز 5 تا که خیلی برای دوباره آباد شدن دهکده مهم بود، ناپدید کند. فکر کرد، فکر کرد و آها! پیدا کرد اون 5 تا کلمه مهم رو پیدا کرد! اون پنج کلمه : شادی، بازی، کتاب، دوستی و دورهمی بود.
با ناپدید شدن همه کلمه ها به جز اون 5 تا مردم شاد شدند، بچه ها به بازی مشغول شدند، پیرزن ها و پیرمردها به جای تکیه زدن به عصای خود و چرت زدن، کتاب هایی جذاب می خوندند. هر شب خانواده ها دور هم جمع می شدند و یک دورهمی بزرگ برپا می شد و در آخر دوستی و شادی دهکده را پر کرد.
اولین اردوی تابستانه اصفهان گردی میدان نقش جهان
اولین اردوی تابستانه اصفهان گردی میدان نقش جهان
نویسنده: بشرا آمهدی (کلاس پنجم)
نقاشی: غزل یوسفیان و محدثه کریمیان (کلاس پنجم)
از آن جایی که اردوی اصفهان گردی مسرور خیلی جالب است و خوش می گذرد، همه ی ما منتظر بودیم تا دوباره یک اردوی تفریحی دیگر که با شهر قشنگ اصفهان آشنایمان کنند، ترتیب بدهند.
بلاخره انتظارهایمان به سر آمد و قرار شد اردوی تابستانه دبستان این بار بازدید از میدان تاریخی نقش جهان باشد.
وقتی وارد میدان امام یا همان میدان نقش جهان شدیم، یکسره به طرف مسجد امام رفتیم. وقتی به مسجد امام رسیدیم، راهنمای گروه که از کارشناسان اداره ی میراث فرهنگی بود، خیلی خوب همه جای مسجد را به ما معرفی کرد.
مسجد بزرگ امام که به مسجد جامع معروف بود، دارای شبستان ها و صحن بزرگ و دو مدرسه علمیه (مدرسه تابستانه، مدرسته زمستانه) و محراب های مختلف و گنبد بلند بود.
این مسجد طوری ساخته شده بود که صدای سخنران به همه جای این مسجد برسد. زیر گنبد وقتی دست هایمان را به هم میزدیم، صدا تقویت و به اطراف منعکس می شد. ساعت آفتابی شیخ بهائی را هم دیدم.
بعد ازتقریبا یکی دوساعت که بازدید از مسجد امام تمام شد، به بازدید مسجد شیخ لطف الله رفتیم.
مسجدشیخ لطف الله بسیار قشنگ و کوچک تر از مسجد امام بود. همچنین رنگ کاشی هایش با مسجد امام فرق داشت و حیاط هم نداشت. کارشناس میراث فرهنگی گفت: به دلیل این که مسجد شیخ لطف الله مخصوص خانم های شاه عباس صفوی بود و مردان رفت و آمد نمی کردند، کوچکتر و بدون حیاط ساخته شده است.
بعد از بازدید این مکان تاریخی زیبا و با ارزش در محوطه ی میدان نقش جهان به استراحت پرداختیم، بستنی هم خوردیم.
متوجه شدیم که در آن روزگار، در این میدان چوگان بازی می کرده اند.خیلی زود وقت تمام شدو ما به مدرسه بازگشتیم.