در محضر شهدا
در محضر شهدا
گزارش تعدادی از دانش آموزان پایه سوم از بازدید گلستان شهدا
نقاشی: عسل شمسایی / کلاس سوم
من، دوستانم و معلمانمان به بازدید ازگلستان شهدا رفتیم.(آدرینا محسنی) آن جا هزاران شهید بودند که بالای مزار هر یک، پرچم ایران و عکس آن ها قرار داشت.(زهرا کلاهدوزان) بسیار غم انگیز و ناراحت کننده بود.(الینا مرادی) من نام هر شهیدی را که می دیدم، در دفترچه یادداشتم می نوشتم. مثل: شهید قربانیان، صلوتی، کشاورزیان، کیشی، جهان گیر، تاجیک، میرقادری و ...
من دلم خیلی برای خانواده های آن ها سوخت.(بهار ذوق) با خواندن صلوات و فاتحه برای شهیدان، شادی روحشان را از خدا طلب کردم.(الینا مرادی) سپس وارد نمایشگاه راهرو مانندی شدیم.(ملینا امینی) وسایل و فضاهایی از دوران جنگ را به نمایش گذاشته بودند تا ما را با دوران جنگ و دفاع مقدس آشنا کنند.(زهرا کلاهدوزان) مثل: تفنگ، نارنجک، خمپاره، جعبهی مهمات، مین، سیم خاردار وصیتنامهی شهدا و.... صدایی از شلیک گلوله و تفنگ در نمایشگاه پخش می شد.(نگین خیری) در راهروی دیگری سنگر که آن زمان برای پناه گرفتن بوده را هم دیدیم.(ملینا امینی)
سپس وارد سالن دیگری شدیم. کفشهایمان را جفت کردیم و روی صندلی ها نشستیم.(سمانه رحیمی) بعد از پخش صوت قرآن و سرود ملی ایران، خانمِ با حجابی برایمان سخنرانی کردند و وارد بحث شدند.(درسا گوهر آرا) از دوران جنگ و شاه صحبت کردند.(ثنا زاهدی نژاد) گفتند: در دوران هشت سال دفاع مقدس، شهیدان زیادی داشتیم.(درسا گوهر آرا) میترا کُمایی دختری اصفهانی، با حجاب و مهربان از شهدای خانم این دوران هستند.(نگین خیری)
بعد فیلم «من میترا نیستم» را پخش کردند. میترا کُمایی که نام خود را به «زینب» تغییر داده بود، برای نماز جماعتِ مغرب از خانه خارج شد. دو نفر از منافقین، زینب را تعقیب کردند. در کوچه ای خلوت و تاریک او را با چادر زیبایش خفه کردند و زینب شهید شد.(ملینا امینی) زینب خیلی درخت کاج دوست داشت و به طور اتفاقی زیر درخت کاج هم دفن می شود. من یک پیامی برای شهید کمایی دارم: «دوستت دارم زینب جان»(سارا مرادمند)
بعد از صحبت های آن خانم، اول جهت فاتحه بر سر مزار شهید تورجی زاده و بعد مزار شهید زینب کمایی رفتیم.(آدرینا محسنی) آن خانم گفتند: مزارهایی که به هم چسبیده اند، آن ها دوست صمیمی و یا فامیل هستند. مزار شهید تورجی زاده هم به مزار دوستشان چسبیده بود.(عسل یوسفیان) من چون شهید زینب کمایی را دوست داشتم، یک میوه ی درخت کاج را روی مزارشان گذاشتم.( سارا مرادمند) بچه ها هم یک میوهی درخت کاج برای یادگاری بردند.(نازنین زهرا ابراهیمی) من و دوستانم روی مزار شهید زینب کمایی و دیگر شهیدان گلاب ریختیم وگل گذاشتیم.(بهار ذوق) راستی یک برچسب عکس شهید هم به تک تک ما هدیه دادند.(ملینا امینی)
از این اردو من یاد گرفتم که اگر امروز آزادی در کشور وجود دارد، نتیجهی تلاش شهدای هشت سال دفاع مقدس می باشد.(آدرینا محسنی) آموختم که برای نجات کشورم تلاش کنم و از زندگی شهدا فداکاری را بیاموزم و همچنین حجابم را رعایت کنم.(فاطمه دهقانی) آموختم که ما حتی زنان و کودکان شهید هم داریم.(غزل محمدی) و دلم می خواهد یاد بگیرم آرامگاه امام خمینی (ره) کجاست؟ (فاطمه دهقانی)