دبستان دخترانه مسرور اصفهان

دومین اردوی اصفهان گردی دبستان مسرور

دومین اردوی اصفهان گردی دبستان مسرور

گزارش اردوی خانه ی نساجی (شیخ الاسلام)

 

صبح روز پنج شنبه 26 آذر 94 ساعت 9 صبح ، مکان مدرسه

از چند روز قبل منتظر روز پنج شنبه 26 آذر 94 بودیم تا به اردو برویم. بالاخره روز موعود فرا رسید. بچه ها در حیاط مدرسه بالا و پایین می‌پریدند. یکی یکی پشت سر هم ایستادیم و وارد اتوبوس شدیم. بچه ها هر کدام جای خود را پیدا کردند و نشستند و اتوبوس راه افتاد. بعد از مدتی حرکت و پشت چراغ قرمز ایستادن ، بالاخره اتوبوس دم در یک کوچه ی قدیمی ایستاد. وارد کوچه شدیم . کوچه باریک و تنگ بود. به دری رسیدیم و از آن وارد خانه شدیم. حیاطی بود که دورتادور آن اتاق بود  و وسط آن یک حوض بزرگ وجود داشت. خانه خیلی قدیمی به نظر می‌رسید. بر سر در ورودی نوشته شده بود" خانه ی نساجی اصفهان"  .

با تکه های چوب مشخص شده بود که در هر اتاق چه کاری انجام می‌شود. به اتاقی وارد شدیم که سر در آن نوشته بود : " زری بافی". یک دستگاه بزرگ داخل اتاق بود، پیرمردی با ریش و موهای سپید در جلو دستگاه بود و خانمی نیز در بالای دستگاه نشسته بود. استاد توضیح داد: کسی که بالا می‌نشیند "گوشواره کش" نام دارد و نقشه را از قبل روی نخها می‌اندازد و کسی که پایین نشسته " بافنده" نام دارد که با قانون خاصی هر دفعه یک نخ طلایی وارد می‌کند و اگر جایی از پارچه را اشتباه دوختند، می‌توانند آن را بشکافند.

 اتاق دیگر " ترمه دوزی" نام داشت . در آن جا خانمی با نخ های دستگاه، عملی انجام می‌داد و آنهارا گره می‌زد و به میله های آهنی می‌بست. استاد به ما گفتند که این دستگاه با دستگاه ترمه دوزی فرقی ندارد.و ادامه دادند: هر پارچه یک تار و یک پود دارد که به نخ ها، تار پارچه می‌گویند.

از در اتاق که بیرون آمدیم روی تابلو نوشته شده بود : " استاد هنرمند زری بافی مرحوم حاج حسن شمسعلی" که بعدا معلوم شد این هنرمند پدر همان استادی بودند که او را در اتاق زری بافی دیدیم.

وارد راهرویی شدیم که پارچه های مختلفی داخل شیشه نگهداری می‌شد . خانم استکی توضیح دادند: مردم ایل بختیار لباسهایی به نام " چوکا" می‌پوشیدند.-این پارچه ها داخل یک ویترین شیشه ای خودنمایی می‌کرد- لباسهای کرباس از نخ خالص درست می‌شده که در آن زمان ارزانترین لباس آن دوره بوده است ولی امروزه این لباسها گران قیمت و کمیاب است.

اتاق دیگر " شعر بافی" بود.روی تابلوی راهنمای اتاق نوشته بود: شَعر در لغت به معنای موی ظریف و نازک است و شعر باف یعنی مو باف یا ابریشم باف. شهرهای کاشان و یزد از شهرهایی هستند که به شعر بافی مشغولند.

در راهروی دیگری تابلویی بود که در آن نوشته بود: " زری بافی به روایت تصویر" که تصاویر مرد و زنی که در حال زری بافی بودند در دو طرف راهرو نمایان بود. وارد تالار بزرگی شدیم که کارهای مختلف نساجی با کمک مجسمه ها شرح داده شده بود. در وسط تالار پنبه زن در حال پنبه زنی بود . زنی با چرخ نخ ریسی‌اش به نخ ریسی مشغول بود . پیرمردی در یک دیگ سنگی نخ ها را رنگ می‌کرد.

در پایان از استاد سوالاتی کردیم و ایشان به ما پاسخ دادند:

- از چه سنی شروع به کار زری بافی کردید؟   از ده سالگی . حدود 56 سال است که در این کار هستم.

- شما کجا تحصیل کرده اید؟ در هنرستان هنرهای زیبا  حدود 30 سال تحصیل کردم و الان بازنشسته ام.

- آیا لوح تقدیر هم دارید؟  بله هم لوح تقدیر و هم تندیس.

- چه شد که به این کار روی آوردید؟  بیشتر علاقه خودم بود و البته از زمان کودکی، پدر و مادرم به این کار مشغول بودند .یعنی پدرم بافنده بود و مادرم گوشواره کش .

- قیمت این پارچه ها چقدر است؟  نیم متر پارچه زری بافی حدود 12 میلیون تومان است.

- شعر بافی با زری بافی چه تفاوتی دارد؟ زری بافی نقش دارد. شعر بافی، چهار خانه و یا راه راه دوخته می‌شود و نقش خاصی ندارد . زری بافی به دو کارگر نیاز دارد اما شعر بافی به یک کارگر .

- در قدیم چطور نخ ها را رنگ می‌زدند؟  با استفاده از قارا، پوست گردو، پوست انار، میوه های کوچک که رنگ می‌دهند . به طور کلی با مواد طبیعی.

- شعر بافی با ابریشم بافی چه تفاوتی دارد؟ شعر بافی به لهجه ی کاشانی است و اصفهانی ها به آن " کیش بافی " می‌گویند. اما درست آن ابریشم بافی است و فرقی با هم ندارند.

بعد از پایان بازدید ، سوار اتوبوس شدیم و به مدرسه بازگشتیم . این روز برای من دل انگیز ترین روزهای زندگی ام بود.

نویسنده : محدثه فروغی (کلاس ششم)

نظرات خوانندگان
تا کنون هیچ نظری درباره این مطلب ثبت نشده است
نظر جدید
نام*
ایمیل
نظر*

متن تصویر*