صفحه سوم
گزارش اردوی سلامت شماره 1 (دهان و دندان)
اردوی دهان و دندان
نویسندگان: یکتا سادات کتابی پور(کلاس ششم)، بشرا آمهدی، هدی امینی(کلاس پنجم)
نقاشی: فرناز حاج عبدالرحمانی (کلاس سوم)
شاد و خندان اما با کمی نگرانی با مینی بوس به سمت کلینیک دندان پزشکی راه افتادیم. به سه کلاس جداگانه تقسیم شدیم. در کلاس متوجه شدیم که ماده هایی روی دندان هستند، که پلاک نام دارند ولی وقتی زیاد می شوند، تبدیل به جرم می شوند. همچنین متوجه شدیم دندان چند قسمت دارد:
مینا که از سنگ هم محکم تر است، تاج که خودش مانند تاج است و ریشه که در آن خون است و به دندان های ما غذا می رساند.
ما فهمیدیم که در کودکی یک دندان دائمی (دندان 6) و 20 دندان شیری داریم و دندان های دائمی 32 تا هستند و ما باید از آن ها مراقبت کنیم. در این کلاس متوجه شدیم که نام دندان های ما چیست: دندان عقل، دندان آسیاب، دندان نیش و دندان آسیاب بزرگ.
پس از آشنایی با ساختمان دندان به این جا رسیدیم که چطور باید مسواک را در دست بگیریم. ما باید مسواک را به طور پرچم شکل در دست بگیریم و دندان های بالا را از بالا به پایین و پشت دندان های پیشین را نیز از بالا به پایین مسواک بکشیم و برای دندان های پایین، از پایین به بالا مسواک بزنیم. این کار را باید برای هر قسمت 10 بار انجام دهیم. اول مسواک را نمی زنیم بلکه از نخ دندان استفاده می کنیم. ما آموزش دیدیم نخ دندان را از دو سر به هم گره بزنیم و با انگشتان وسط بگیریم و برای دندان های بالا از شصت و برای دندان های پایین از انگشت اشاره کمک بگیریم.
پس از آموزش به اتاقی که در آن شیرهای آب و آینه، دستمال، لیوان، مسواک و نخ دندان بود رفتیم. پشت هر آینه دو نفر ایستادیم و به هر نفر یک قرص دادند. بعد دکتر گفت بچه ها کارهایی را که توضیح میدهم با شماره 3 شروع می کنیم. اول قرص را در دهان بگذارید و بجوید و وقتی آبکی شد، روی همه ی دندان ها به این طرف و آن طرف چرخش دهید. بعد دکتر تا سه شمرد و بچه ها شروع کردند. بعد از جویدن وقتی آب دهانمان جمع شد، در دستشویی که کوچک بود؛ خالی کردیم. در آیینه دیدیم که دندان هایمان صورتی شده. بعد نخ دندان و مسواک زدیم. آنوقت در آینه دیدیم جاهایی که درست نخ دندان و مسواک نزده ایم هنوز قرمز است.
ما یاد گرفتیم که چگونه نخ دندان و مسواک بزنیم و دندان های مان را چیزی بی ارزشی ندانیم و به دندان های خود توجه کنیم.
مصاحبه با مراقب سلامت دبستان
پرستاری شغل نیست، عشق است
مصاحبه با مراقب سلامت دبستان سرکار خانم زهرا محمد قاسمی
-لطفا خودتان را معرفی کنید.
زهرا محمد قاسمی متولد شهر اصفهان هستم، متأهل و دارای یک فرزندم و در خانواده ای متدین متولد و بزرگ شدم. فرزند اول خانواده هستم و در مقطع کارشناسی پرستاری در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان تحصیل کرده ام. دو سال است که با دبستان مسرور همکاری می کنم.
-از چه سالی کار پرستاری را شروع کردید؟
از ترم دوم تحصیلی، با شروع کارهای عملی در بیمارستان؛ پرستاری من آغاز شد.
-رویای شغلی شما در کودکی چه بود؟
در کودکی همیشه دوست داشتم پزشک شوم، البته نیم نگاهی هم به معلم شدن داشتم.
-شما دانش آموز درس خوانی بودید یا بازیگوش؟
دانش آموز درس خوانی بودم. باید بگویم من از همان بچگی مسئولیت پذیر بودن را آموختم، چون مادرم کارمند بودند و من مسئولیت خانه را حین برگشت خواهرانم از مدرسه به عهده من گذاشتند.
-چرا به جای مراقبت در بیمارستان، مدرسه را انتخاب کردید؟
چه سوال تأمل برانگیزی، بله من هیچ وقت از محیط بیمارستان خوشم نمی آمد. خیلی برایم ناراحت کننده بود. به طور کلی درد و رنج دیگران من را خیلی اذیت می کند و شاید مهمترین دلیل برای آمدن به مدرسه همین باشد که من عاشق بچه ها هستم و با تمام وجود دوستشان دارم و در کنارشان آرامشی برایم بوجود می آید.
-اگر بار دیگر در موقعیت انتخاب قرار بگیرید، آیا پرستاری را انتخاب می کنید؟
بله قطعا، همیشه احساس می کنم در اعماق وجودم چیزی هست که من را به این سمت می کشاند.
-آرزوی شما در زمینه شغلی چیست؟
خیلی دلم می خواست با توجه به علاقه ام به درس و تحصیل، تا مقطع دکترا پیش بروم، ولی نشد.
-در دوران کودکی به چه کارتون هایی علاقه داشتید؟
حنا دختری در مزرعه، پت و مت، پسر شجاع و مهاجران سریال های مورد علاقه من بودند. من و خواهرم جمعه ها تا قبل از ساعت 12 ظهر تمام کارهایمان چه درسی، چه نظافتی را انجام می دادیم و بعد از ظهر جمعه برنامه های کودک را تمام و کمال می دیدیم. البته در طول هفته خیلی زمان برای تماشای تلوزیون نمی گذاشتیم. درس خواندن در اولویت ما بود.
-توصیه شما به دانش آموزان چیست ؟
همیشه از دخترم می خواهم با تکیه بر ایمان و اعتماد به خدا و با تلاش و کوشش، سعی کند انسانی مهربان و دلسوز و آرام باشد و در هر موقعیتی که قرار گرفت با عشق و با تمام وجود ان را مسئولیت به سرانجام برساند و همه دانش آموزان دبستان، دختران من هستند.
و حرف آخر پرستاری شغل نیست، عشق است؛ مثل مادری. در پناه خدا همیشه تندرست و سلامت باشید.