صفحه ششم و هفتم
امام خوبی ها
امام خوبی ها
به مناسبت گرامیداشت «پیروزی انقلاب اسلامی ایران» از دانش آموزان پایه دوم خواسته شد، نامه ای کوتاه به امام خمینی (ره) بنویسند.
نقاشی: کوثر سالمی / کلاس اول
منتخب نامه ها:
- دوست داشتم زنده بودید. در آغوش شما می نشستم و من را در تمام مراحل زندگی نصیحت می کردید. به شما قول میدهم درس هایم را خوب بخوانم، حجابم را رعایت کنم تا ازدختران شایسته کشورم باشم تا شما را خوشحال کنم.
- امام خمینی عزیز وقتی پرچم ایران را میبینم، احساس غرور و سربلندی می کنم. خوشحالم از این که ایرانی هستم و در ایران زندگی می کنم، این ها به خاطر شماست.
- امام مهربانم! دوست داشتم در فراری دادنِ شاه کمک می کردم و همیشه در کنار شما می بودم. دوست دارم مثل شما باشم و کارهای خوبی انجام بدهم که مردم من را هم دوست بدارند.
- می دانم شما مرد شجاع و با خدایی بودید و همیشه کاری می کردید که خدا راضی باشد. با شاه که به مردم ظلم و ستم می کرد، مبارزه کردید و خدا هم به شما کمک کرد و پیروز شدید.
- امام عزیز و مهربانم، هر کجا عکس شهدا را می بینم به یاد مهربانی، عشق و محبت شما می افتم. شما برای ما امنیت و آرامش آوردید.
- امام عزیزم آن زمانی که شما رهبری ایران را بر عهده داشتید، من هنوز به دنیا نیامده بودم. اما از پدر، مادرم و معلم هایم درباره شما زیاد شنیدم که شما فردی مهربان و شجاع بوده اید و آزادی را به مردم ایران هدیه دادید.
-امام خمینی چرا از پیش ما رفتید؟ نمیدانم چرا با شاه دوست نشدید؟ مادربزرگم میگوید شاه خیلی به مردم ظلم می کرد. پدربزرگم هم می گوید امام خمینی خیلی مهربان بوده است. من دوست دارم به جای عکسی که داخل کلاسمان نصب شده است، خود شما را ببینم.
- امام خمینی شما به ما چگونه آزاد زندگی کردن را یاد دادید و به ما کمک کردید کشورمان را آباد سازیم. شما الگوی بزرگی برای ما هستید.
-امام مهربانم من دعا می کنم شما همیشه خوب و سالم پیش ما باشید که باز هم ما را راهنمایی کنید.
- امام خمینی عزیز ما بچه ها شما را خیلی دوست داریم و می دانم شما هم بچه ها را دوست دارید.
- شما گفته اید امید من به شما دبستانی هاست. من دوست دارم آینده ی روشنی برای ایران بسازم.
- ای کاش من هم آن زمان بودم تا میتوانستم شما را از نزدیک ببینم.
- تصویر شما را در عکس ها و تلوزیون بارها دیده ام، انسانی نورانی و خوش رویی هستید. در عکسِ بچه ای که شما را بوسیده است، ای کاش من جای آن بچه بودم و شما را بغل می کردم.
- امام خمینی گفته اند آمریکا با سر نیزه به شما حمله نمی کند، بلکه با قلم به شما حمله ور می شود. وقتی پدرم مفهوم این جمله را برایم توضیح داد، متوجه شدم من باید خیلی درس بخوانم تا با علم و دانشم از کشورم دفاع کنم.
- وقتی مادربزرگم از آن روزها برایم میگوید، شوق و هیجان را در صحبت هایش می بینم. با خود افسوس می خورم که چرا آن روزها من نبودم. مادربزرگم می گوید: دخترم ناراحت نباش. الان وظیفه ی تو این است که هر سال جشن انقلاب را با شکوه بر پا کنی.
- امام خمینی دلم می خواهد با شما حرف بزنم و بگویم دوست دارم مثل شما شجاع باشم و آدم های بد را فراری بدهم. کاش شما الان بودید و کارهای قشنگ ما را میدیدید و شاد می شدید.
- ای کاش روز 22 بهمن سال 57 بودم تا شاهد پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی میبودم و در این پیروزی سهمی داشتم.
در محضر شهدا
در محضر شهدا
گزارش تعدادی از دانش آموزان پایه سوم از بازدید گلستان شهدا
نقاشی: عسل شمسایی / کلاس سوم
من، دوستانم و معلمانمان به بازدید ازگلستان شهدا رفتیم.(آدرینا محسنی) آن جا هزاران شهید بودند که بالای مزار هر یک، پرچم ایران و عکس آن ها قرار داشت.(زهرا کلاهدوزان) بسیار غم انگیز و ناراحت کننده بود.(الینا مرادی) من نام هر شهیدی را که می دیدم، در دفترچه یادداشتم می نوشتم. مثل: شهید قربانیان، صلوتی، کشاورزیان، کیشی، جهان گیر، تاجیک، میرقادری و ...
من دلم خیلی برای خانواده های آن ها سوخت.(بهار ذوق) با خواندن صلوات و فاتحه برای شهیدان، شادی روحشان را از خدا طلب کردم.(الینا مرادی) سپس وارد نمایشگاه راهرو مانندی شدیم.(ملینا امینی) وسایل و فضاهایی از دوران جنگ را به نمایش گذاشته بودند تا ما را با دوران جنگ و دفاع مقدس آشنا کنند.(زهرا کلاهدوزان) مثل: تفنگ، نارنجک، خمپاره، جعبهی مهمات، مین، سیم خاردار وصیتنامهی شهدا و.... صدایی از شلیک گلوله و تفنگ در نمایشگاه پخش می شد.(نگین خیری) در راهروی دیگری سنگر که آن زمان برای پناه گرفتن بوده را هم دیدیم.(ملینا امینی)
سپس وارد سالن دیگری شدیم. کفشهایمان را جفت کردیم و روی صندلی ها نشستیم.(سمانه رحیمی) بعد از پخش صوت قرآن و سرود ملی ایران، خانمِ با حجابی برایمان سخنرانی کردند و وارد بحث شدند.(درسا گوهر آرا) از دوران جنگ و شاه صحبت کردند.(ثنا زاهدی نژاد) گفتند: در دوران هشت سال دفاع مقدس، شهیدان زیادی داشتیم.(درسا گوهر آرا) میترا کُمایی دختری اصفهانی، با حجاب و مهربان از شهدای خانم این دوران هستند.(نگین خیری)
بعد فیلم «من میترا نیستم» را پخش کردند. میترا کُمایی که نام خود را به «زینب» تغییر داده بود، برای نماز جماعتِ مغرب از خانه خارج شد. دو نفر از منافقین، زینب را تعقیب کردند. در کوچه ای خلوت و تاریک او را با چادر زیبایش خفه کردند و زینب شهید شد.(ملینا امینی) زینب خیلی درخت کاج دوست داشت و به طور اتفاقی زیر درخت کاج هم دفن می شود. من یک پیامی برای شهید کمایی دارم: «دوستت دارم زینب جان»(سارا مرادمند)
بعد از صحبت های آن خانم، اول جهت فاتحه بر سر مزار شهید تورجی زاده و بعد مزار شهید زینب کمایی رفتیم.(آدرینا محسنی) آن خانم گفتند: مزارهایی که به هم چسبیده اند، آن ها دوست صمیمی و یا فامیل هستند. مزار شهید تورجی زاده هم به مزار دوستشان چسبیده بود.(عسل یوسفیان) من چون شهید زینب کمایی را دوست داشتم، یک میوه ی درخت کاج را روی مزارشان گذاشتم.( سارا مرادمند) بچه ها هم یک میوهی درخت کاج برای یادگاری بردند.(نازنین زهرا ابراهیمی) من و دوستانم روی مزار شهید زینب کمایی و دیگر شهیدان گلاب ریختیم وگل گذاشتیم.(بهار ذوق) راستی یک برچسب عکس شهید هم به تک تک ما هدیه دادند.(ملینا امینی)
از این اردو من یاد گرفتم که اگر امروز آزادی در کشور وجود دارد، نتیجهی تلاش شهدای هشت سال دفاع مقدس می باشد.(آدرینا محسنی) آموختم که برای نجات کشورم تلاش کنم و از زندگی شهدا فداکاری را بیاموزم و همچنین حجابم را رعایت کنم.(فاطمه دهقانی) آموختم که ما حتی زنان و کودکان شهید هم داریم.(غزل محمدی) و دلم می خواهد یاد بگیرم آرامگاه امام خمینی (ره) کجاست؟ (فاطمه دهقانی)
ایران من، ایران ما
ایران من، ایران ما
دانش آموزان پایه چهارم
دانش آموزانی کوچک با فکر هایی بزرگ در کنار خود داریم. ای ایران عزیز آسوده خاطر باش که این سربازان، ذره ذره های خاک پاکت را پاس می دارند.(آموزگار)
ما اگر با هم متحد شویم،(ساره بیاتی) می توانیم یک ایران کامل بسازیم.(ثمین مرادی) ایران سرزمین کهنی است(هستی عشاقی) که ما باید با دستان خودمان آن را بسازیم.(زهرا آقاجانیان) با هم دلی و همکاری یکدیگر ایرانی زیبا و قشنگ می سازیم.(زهرا عسگری) در مدرسه ما بیست و پنج ایران کوچک، یک ایران بزرگ را ساخت.(نازنین زهرا غلامی) ایران ها کوچک بودند ولی وقتی آن ها را کنار هم گذاشتیم، ایرانی ساختیم بزرگ و پهناور.(شادی علیپور) من یکی از آن بیست و پنج دانش آموز هستم.(ثمینا سادات مدنی) هر یک از ما ایرانش را به رنگی در آورد. با کنار هم قرار گرفتن همهی ایران ها، یک ایران رنگارنگ درست شد.(ثمین اشرفی) همه با هم تلاش کردیم.(هلنا روغنی) حالا که ما توانسته ایم این ایران زیبا را بسازیم، پس میتوانیم در آینده هم ایرانی زیبا، پیشرفته و خوب بسازیم.(نرگس حسینی) ما با هم متحد می شویم(فرناز حاجی عبدالرحمانی) و از وطن خود حمایت می کنیم، حتی در سختی ها.(پریا سرتاج) ما همه قدرت داریم(بهاره خانی) اگر کشورمان ایرادی دارد می توانیم با هم وطنمان آن ایراد را رفع کنیم تا ایرانی سربلند بسازیم.(ثمین ذاکر) اگر تلاش کنیم تا در هر شغلی که هستیم آن کار را به طور صحیح و درست انجام دهیم، می توانیم ایرانی بهتر بسازیم(مبینا سادات مصطفوی نژاد) پس ایران را می توان به هر نوعی ساخت.(مهسا روحانی) ما باید برای کشورمان کار کنیم،(هلیا راتبی) می توانیم کالاهای ایرانی بخریم(هستی کاوه) تا از ایران بزرگ و زیبایمان حمایت کنیم.(دینا اخلاقی) باید به کشورمان و خانوادهی میهن خود اعتماد کنیم.(سارینا سادات سجادی) من به فکر بچه هایی هستم هنوز به دنیا نیامده اند، دوست دارم که برای آنها کاری بکنم.(هلیا سلیمی) میخواهم برای کشورم یک افتخار باشم. (محیا حاجی هاشمی) تمام تلاش های من فقط برای ایران است. (سوگند ولدبیگی) پیام کار ما این است: «مامی توانیم ایران را بسازیم.» (مهشید سادات رجایی)
اگر زلزله آمد چه کنم؟
اگر زلزله آمد، چه کنم؟
گزارش تعدادی از دانش آموزان پایه سوم
یکی از روز های دی ماه بود، معلم برای ما یک فیلم آموزشی در مورد زلزله پخش کرد.(زهرا حسامی)
هدف: آموزش نکات ایمنی در هنگام وقوع زلزله (نگین خیری)
آنچه یاد گرفتیم: زلزله حادثه ای طبیعی است، چون زیرِ زمین اتفاق می افتد.(زهرا فروغی) کره زمین چهار لایه اصلی دارد، هسته داخلی، هسته بیرونی، گوشته و پوسته. لایه های بالاییِ گوشته، یک تکه نیستند و مانند پازل از بخش های متعددی تشکیل شده اند. اما این تکه های پازل مانند، ثابت نیستند و روی یکدیگر میلغزند و در برخی مواقع با هم برخورد می کنند.(آدرینا محسنی)
زلزله اول با کمی لرزش اتفاق می افتد و انسان احساس عدم تعادل می کند.(النا زارع) موقعی که زلزله اتفاق می افتد اول باید خونسردی خود را حفظ کنیم.(غزل محمدی) چون گاهی اوقات امکان فرار نیست.(فرناز جهان بازی) تشکیل مثلث حیات، ایمنی ما را بیشتر خواهد کرد. حیات با این «ت» به معنی زندگی است و مثلث حیات یعنی مثلث زندگی.(ستایش حاج شیخ حسینی)
در هنگام زلزله اگر در کلاس باشیم باید به زیر میز یا صندلی برویم و آن جا پناه بگیریم.(ثنا زاهدی نژاد) یادمان باشد پایههای میز و نیکمت را محکم بگیریم تا با میز شوت نشویم.(هستی نورمهر) اگر در بالای در شیشه نباشد، میتوانیم در چهارچوب هم پناه بگیریم(ثنا زاهدی نژاد) یا وسطِ در میایستیم و دست هایمان را دو طرف چهارچوب قرار میدهیم.(زهرا فروغی) اگر در فضای باز مثل حیاط بودیم، سر و گردنمان را میگیریم و می نشینیم.(غزل رضایی)
اگر آن هنگام در راه پله بودیم، می بایست سرجای خود بایستیم.(عسل فلامرزی) زیرا فرار کردن احتمال خطر را بیشتر می کند.(نازنین مریم محلوجی) کنار دیوار، روی پله نشسته و با دست، سر و گردن خود را محافظت کنیم.(آنیسا خراسانی) یا در کنار ستونی پناه بگیریم.(ستایش نریمانی)
اگر در خانه بودیم، در سه گوشهی دیوار پناه بگیریم.(سارا مرادمند) و اگر در رختخواب بودیم، با پتو و پشتی بدن خود را بپوشانیم و کنار تخت در مثلث حیات قرار بگیریم.(مهدیه حسن علیزاده) هرگز از آسانسور استفاده نکنیم.(تانیا طباطبایی) و اگر در آسانسور بودیم، در اولین فرصت از آن پیاده شویم.( نازنین مریم محلوجی)
درصورتی که در خانه آتش روشن شده بود، اگر نتوانستیم آن را خاموش کنیم، از خانه خارج شویم.(ترنم جوانی) همیشه یک کیف با وسایل ضروری مثل لباس، شناسنامه، آب، چراغ قوه و... آماده داشته باشیم.(تانیا طباطبایی) اگر در خیابان بودیم از ماشین یا موتورسیکلت خود پیاده نشویم و سمت راست خیابان توقف کنیم.(ترنم جوانی) باید سمت راست بایستیم تا مسیر برای نیروهای امداد و آمبولانس باز باشد(تانیا طباطبایی) و از رفتن کنار تیربرق ها جدا خودداری کنیم.(نگین خیری) دور از پل هوایی قرار بگیریم، همچنین اخبار رادیو را گوش کنیم.(فاطمه دهقانی)
موقعی که زلزله تمام شد، چه کار کنیم؟(ترنم جوانی)
اگر روی بدن ما یک خراش کوچکی افتاده بود، از دکتر یا پرستارها درخواست کمک نکنیم، چون بیمارانی هستند که نیاز بیشتری به کمک دارند.(ترنم جوانی) به پیرمرد و پیرزنها کمک کنیم.(سمانه رحیمی) حواسمان باشد عجله نکنیم و حرف آتش نشانان را گوش دهیم و همچنین یک کلاغ، چهل کلاغ نکنیم.(النا زارع)
نتیجه: این را بدانیم که بقا و زنده ماندن در زلزله تا حدود زیادی وابسته به کسب آمادگیهایقبلیست.(آدرینامحسنی)امیدوارم درهنگام زلزله این روشها به دردتان بخورد.( کوثر حبیب الهی)