دبستان دخترانه مسرور اصفهان

صفحه اول

مادر مهربانی ها

مادر مهربانی ها

برنامه ی فرهنگی – ورزشی «مادر و دختر» در دبستان مسرور

فرزانه یوسف پور

معاون آموزشی شعبه 2 دبستان

عکس: عاطفه نریمانی

اکنون یک دختر، تمام ارزش های پدر می‌شود، وارث همه ی مفاخر خانواده می‌گردد و ادامه‌ی سلسله ی تباری بزرگ، سلسه ای که از آدم آغاز شده و بر همه‌ی راهبران آزادی و بیداری تاریخ انسان گذر می‌کند. به ابراهیم بزرگ می رسد و موسی وعیسی را به خود می پیوندد و باز از محمد آغاز می گردد تا در آخرین حلقه‌ی این زنجیره‌ی عدل الهی، «فاطمه» هلول کند. فاطمه در همه‌ی ابعاد گوناگونِ زن بودن، نمونه است. وی مظهر یک دختر در برابر پدر، مظهر یک همسر در برابر شوهر، مظهر یک مادر در برابر فرزندان، مظهر یک زن مبارز و مسیول در برابر زمانه و سرنوشت جامعه خویش است. این بانو خود یک امام است.  شخصیتی ایده آل، اسوه و شاهدی برای هر زن که می خواهد شدن خویش را خود انتخاب کند.

یکی از مهم ترین و بهترین روابطی که در این دنیا وجود دارد رابطه‌‌ی میان مادر و دختر است. مادر و دختر می توانند بهترین دوست هم باشند و عاشقانه یکدیگر را دوست بدارند. اما گفتنی است که به انجام رساندن این کار به زمان زیادی نیاز دارد تا رابطه‌ ای خوب و درست برقرار شود. در این راستا دبستان دخترانه مسرور گامی برای بهبود و ثبات ارتباط مادر و دختر برداشت.

تکیه بر احساسات شخصی، خود محوری، بی توجهی به علایق شخصی طرف مقابل و نبود همدلی می تواند این روابط را مخدوش و مادر و دختر را از هم دورتر کند. احترام گذاشتن به یکدیگر اولین کلیدی است که می تواند یک رابطه ی دوستانه میان مادرها و دخترها ایجاد کند و دومین کلید یک رابطه ی خوب، اظهار محبت به یکدیگر است. البته محبتی که در رفتار و گفتارشان متبلور شود. بر همین اساس «جشن بزرگ مادر مهربانی‌ها» به مناسبت روز ولادت دختر نبی اکرم حضرت فاطمه سلام ا... علیها، در فضایی گرم و با حضور مادران و دانش آموزان شعبه 2 دبستان مسرور با محوریت این اهداف، برنامه ریزی و اجرا گردید.

در این جشن، دانش آموزان به اجرای برنامه های متنوع شامل تلاوت گروهی قرآن، اجرای سرود جمهوری اسلامی ایران، سرود زیبای حضرت زهرا سلام ا... علیها  به صورت همگانی، تواشیح، دکلمه و حرکات نمایشی اسکیت بازی پرداختند.

سپس مادران در مسابقه ی حفظ حدیث و چند مسابقه ی مهیج ورزشی به همراه دختران خود شرکت نمودند و خاطره خوبی برای خود و دخترانشان رقم زدند. امید است در کنار هم بودن و لحظات شاد داشتن با مادر در هر روز زندگی دخترانمان تکرار شدنی باشد.

یه حبه قند

یه حبه قند

سخن معاون آموزشی

شکیبا استکی

معاون آموزشی شعبه یک دبستان

نقاشی: ضحی شریفی /کلاس دوم

به منزل یکی از دوستانم رفته بودم که پسرش دانش‌آموز ابتدایی بود. صدای زنگ منزل آمد و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: «این هم جایزه‌ی نمره‌ی خوب نقاشی‌ات.»

پسر ده ساله جعبه ی مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: «بابا بزرگ باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی، الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.» دوستم گفت: «می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوشند. اصلا نمی‌شه‌گولشون‌زد و سرشون کلاه گذاشت.» پدربزرگ چیزی  نگفت.

مدتی بعد که با دوستم خلوت کرده بودیم، به او گفتم که آن رفتار پسر بچه نشانه‌ی هوشمندی نیست، همان طور که هدیه‌ی پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست و این داستان را برایش تعریف کردم:

آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، ننه خانم گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. بار اول که به من تکه قندی داد، یواشکی به پدرم گفتم: «این تکه قندکوچک که هدیه نیست.» پدرم اخم کرد و گفت: «خانم بزرگ شما را دوست دارد، هر چه برایتان بیاورد، هدیه است.» بعد پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند.

بعد گفت: «ببین دخترم، قندان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که مادرجان داده با آن‌ها فرق دارد، چون نشانه مهربانی و علاقه‌ی او به شماست. این تکه قند معنا دارد، آن قندهای توی قندان فقط شیرین هستند، اما مهربان نیستند.»

وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد. می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می شود. همه می توانند  پولدار شوند ولی همه نمی توانند «بخشنده» شوند؛ پولدار بودن یک مهارت است و بخشندگی یک فضیلت. همه می توانند درس بخوانند اما همه «فهمیده» نمی شوند؛ باسوادی یک مهارت است اما فهمیدگی یک فضیلت است. همه یاد میگیرند زندگی کنند اما همه نمی توانند زیبا زندگی کنند؛ زندگی یک عادت است اما زیبا زندگی کردن یک فضیلت.

شاید وقت آن رسیده که در تربیتمان تجدید نظر کنیم. براستی چقدر به کودکانمان بخشندگی، فهمیدگی و زیبا زیستن را آموخته‌ایم یا بهتر بگویم چقدر برایشان الگوی بخشش و فهمیدگی و زیبا زیستن بوده ایم.